سلامی با طعم خداحافظی
برسنگ مزارم بنویسید که آشفته دلی بود در این گنبد دوار
او زاده غم بود و ز غم های جهان گشت گرفتار
1-چرا خداوند در قران می فرماید ما فرشته ها و موجودات خلق کردیم و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید ما به تو خواندن آموختیم.منظور از ما کیست؟چرا نمی فرماید من و می فرماید ما به شما جان دادیم ؟
2- یاسین یعنی چی؟حرف های سری قرآن که بین خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله)بوده.
3-چرا سوره های قرآن به ترتیب نزول نیست؟یعنی چرا سوره علق اول قرآن نیست؟
4-و کی میدونه تولید مثل حضرت آدم و حوا چجوری صورت گرفته و بچه هاشون که نمیتونستند با هم ازدواج کنن پس چجور ما بچه های حضرت آدم و حوا هستیم و این همه نسل از حضرت آدم و حواست؟
جواب سوال ها رو برام ایمیل یا به ادیم یا توی نظرات بهم بگید به 3 نفر جواب درست بدند به قید قرعه به هر نفر 1نیم سکه جایزه میدم.اگه که هم نتونستید جواب بدید خودم تا یک ماه دیگه جوابشو میدم .این سؤالم جواب بدید:اول مرغ به وجوداومده یا تخم مرغ؟
این پسرا همه دنبال یه دخترند که حالا توی این دنیا خدا می دونه که از کجا داره با
اون می چته . یه روز که توی چت روم بودم یه نوشته جالب نظرم جلب کرد . دیدم که
یه نفر همش می نویسه یا (مهدی.یا مهدی ادرکنی.اقا بیا) من که به تا حالا به یه
چنین آدمی توی یاهوو بر نخورده بودم سریع بهش پی ام دادم و گفتم بابا تودیگه
چته ؟ چه عجب یه آدمی پیدا شد که بیاد این چیزا رو بنویسه.دیدم رفته روی تالک
(تاک)و با یه حال عجیبی داره یا مهدی می گه.که دیدم ایگنور شد .گفتم چیه تازه
واردی گفت نه. گفتم پس چرا؟ آخه اینجاجاش نیست.گفت می دونم. گفت به آقا
اعتقاد داری؟گفتم خوب آره.گفت پس خوب گوش کن. گفت من کارمندم و
یه مادر پیر دارم.ماهی60تومان حقوق می گیرم سیستمم هم اداره داده که کارای
اداره رو باهاش انجام بدم. مادرم بیمار.باید ماهی 50هزار تومان اجاره بدم . گفت
چون نمی شناسمت اینارو می گم.گفت چند روز پیش که از سر کار میومدم یه آقایی اومد
به من گفت که بیا بریم کارت دارم منو برد تویه یک باغ از هر میوه یه کارتن بهم داد
بعدیه پاکت که پول داخلش بود بهم داد . من هم که شوکه شده بودم هیچ چیزی
نمی گفتم. بعد رفتیم سوپر مارکت و تمام وسایل مایحتاج زندگیو برام خرید . منم
با خوشحالی رفتم خونه . به مادرم همه چیو گفتم.مامانم گفت حقوق که گرفتی
بهش پولش بده . ولی من گفتم اون حتی پول هم بهم داد. مادرم گفت همین الان
برو اون پول بهش پس بده منم گفتم باشه من همه اون منطقه رو سر زدم ولی
اثری از باغ نبود میگفت دیگه خسته شدم . اومدم خونه.گفتم مامان به جان خودت
باغی نبود. گفتم مامانم شاید فکر کنه که نخواستم پو لو بدم دیدم مادرم داره گریه
میکنه.گفتم به جان آقا راست می گم . مامانم گفت می دونم پسرم. توی این مدت
که تو رفتی من خوابم برد یه سید به خوابم اومدوگفت من چیزی که دادم پس
نمی گیرم اون خود آقا مهدی بوده . من که از پشت سیستمم نمی تونستم تکون
بخورم سریع خواستم ادش کنم گفت من دیگه آنلاین نمی شم . گفتم باشه عیب
نداره فقط جواب ادمو بده.که هنوز که3سال میگذره آیدیه خاک پای اوهنوزچراغش
خاموشه و دیگه هیچوقت آن نشد و من هنوزچشمم به ایدیه خاکه پای او هست
تا یه روز آن بشه و من از قیافه آقا ازش سوال کنم. (یا مهدی صاحب الزمان)
یه شب که باخودم یه جاخلوت کرده بودم داشتم فکر می کردم که خداهم
می تونه پارتی و آشنای کسی باشه . با خودم گفتم چرا من زمان پیامبران
و امامان نباشم؟ چرا من محمدنشدم؟چرا من تو خونه خدا به دنیا نیمدم؟
چرا من مثل عیسی بن مریم(ع) دربدو تولد پیامبر نشدم و در گهواره سخن
بگم؟من که در بدو تولد معصوم بودم پس چرا ؟ خلاصه که به غلام علی هم
راضی شدم. گفتم حداقل سگ غلام غلام علی و برای دیدن علی ویارانش
حاضر شدم که یار معاویه می بودم ولی علی ویارانشو میدیدم تا فردا صبح
از خونه اومدم بیرون یه گدا رو دیدم که از هر دو پافلج بود ویه روز دیگه که
داشتم بر می گشتم یه مردو دیدم که روشن دل بود داشت به ما
میگفت که مادر زادی چشم نداشتم که من متوجه نبودم اون لحظه .خونه که رسیدم
تلو یزیون داشت زنی که قطع نخاع شده بود نشون می داد که من اون جا
تازه متوجه شدم که خدا از دیروز داشته جواب منو می داده و وقتی یادم به
گدا و مردروشن دل افتاد خدا رو شکر کردم که من بنده و او خدای
من.خودم یه لحظه جای اونا گذاشتم و گفتم: (شکرالله.شکرالله.شکرالله.)
بردیوارها روی پوستر و عکس شهید، عکس مرده ی هفتاد ساله میچسبانند و نام شهید از کوچه ها برداشته و نام سوسن و زنبق میگذارند. بعضی در پی شواهد و اسنادی هستند که ثابت کنند فاطمه(س) هم ادکلن میزده و پوست گوزن می پوشیده و برای فرزندانش، جلوی چشم یتیمان فقیر موز می خریده و هر روز حمام سونا می رفته است. بعضی ها سراغ چادر وصله دار زهرا(س) را در موزه ها میگیرند.بهشت زهرا برای آنها محیطی غم آلود است و افسردگی می آورد!!.. کاش طنین صدای شهید آوینی را با صدای نکره ی مایکل جکسون عوض نمی کردیم.
کاش به اسم کلاس گذاشتن پوشش خود را بد نمی کردیم.
کاش قحطی عفت تمام می شد.
کاش عملیات چریکی چمران فراموش نمی شد.
کاش باکریها و زین الدین ها از یاد نمی رفتند.
کاش از بوی گلاب بیشتر از ادکلن چارلی خوشمان می آمد.
پلاکهای جبهه جای خودش را به زنجیرهای طلا داده است.
متاسفانه جُنگ شادی امروز بیش از یادبود جنگ طرفدار دارد.
مردم را به جنگ رنگ آبی و قرمز مشغول کرده اند.
تا دیده و شنیده اند، کف و سوت به جای تکبیر و صلوات بوده است.
دریغا.... دریغا که سنگها را بسته و سگها را باز گذاشته اند.
بیایید مردانی که روی سیم خاردار و مین میرفتند را فراموش نکنیم.